فرهنگ امروز/فاطمه امیراحمدی: در نشست «شادمانی بهمثابه توسعهی شادی» که با سخنرانی نعمتالله فاضلی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، فاضلی به مفهوم شادی و شادمانی در بحث توسعه پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید.
نعمتالله فاضلی عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سخنان خود را اینچنین آغاز کرد:
برخیز و مخور غم جهان گذران بنشین و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهـان اگر وفایی بودی نوبت به تو خود نیامدی از دگران
این در واقع بخش مهمی از جهانبینی و فلسفهی ایرانی ماست که کموبیش در زندگی روزمرهی ما وجود دارد. من با این شعر خیام سخن خود را شروع میکنم و امیدوارم با سخنان امروزم کمی شادی و شادمانی را به شما تقدیم کنم.
رویکرد جامعهشناسانه به مفهوم شادی
موضوع بحث «شادمانی بهمثابهی توسعه است» موضوعی که تا حدود زیادی پارادوکسیکال و متناقض است و قرار است از ابعاد مختلف راجع به آن در این جلسه صحبت کنم. کسانی که دربارهی توسعه صحبت میکنند معمولاً صحبتهای استراتژیک میکنند نه صحبتهای رمانتیک. به نظر میرسد واژهی شادی خیلی شاعرانه، عاشقانه، رمانتیک، احساسی و عاطفی است که البته این یک برداشت ناقص از مفهوم شادی است و از آن طرف هم واژهی توسعه یک واژهی استراتژیک و تا حدودی خشک، به خاطر اینکه میخواهیم در زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مداخله و تغییر ایجاد کنیم. این هم البته به اعتقاد من تعبیر درستی از توسعه نیست. اما میرسیم به اینکه این دو مفهوم میتوانند همپوشانی داشته باشند و نسبتهای مختلفی نیز با یکدیگر برقرار سازند. هدف من از این سخنان 3 چیز است: اول ارائهی یک رویکرد جامعهشناسانه به مفهوم شادی و توضیح اینکه شادی، شادمانی و خوشبختی و به تعبیر بعضی رفاه درونی، این را چگونه باید فهم کرد. پاسخ من به این پرسش یک رویکرد جامعهشناسانه به معنای دقیق کلمه است. دوم ارائهی یک رویکرد انتقادی به دیدگاههای موجود توسعه است که با توجه به هدف گذرا به آن میپردازم و در نهایت میخواهم یک بدیعی را مطرح کنم تحت عنوان اینکه شادی بهمثابهی دال مرکزی گفتمان توسعه است.
وی در ادامه به هدف خود از این بحث پرداخت و گفت: چرا میخواهم مناسبات شادی و توسعه را بحث و دنبال کنم؟ این خودش سؤال مهمی است. ما چرا امروز باید دربارهی شادی و توسعه با هم صحبت کنیم؟ به اعتقاد من یکی از ضرورتهای اجتنابناپذیر همهی جوامع از جمله جامعهی ما است که به مقولهی شادی و توسعه بپردازد و آن را از زوایای مختلف نگاه کند.
فاضلی در مورد ضرورت بحث شادی و توسعه نیز عنوان داشت: در مورد ضرورت این بحث اولاً، شادی بهمثابهی یک حق و خواست جمعی، امروزه مطرح است؛ یعنی مسئلهی شادی چیزی نیست که فقط بخواهیم بر عهدهی شاعران بگذاریم که مانند خیام ما را توصیه کنند به شادتر بودن یا مانند روانشناسان و روانکاوان بخواهند ما را برای دست یافتن به شادی کمک کنند. بههرحال از نظر تاریخی یکی از گروههایی که در بحث شادی تقدم دارند روانشناسان هستند؛ یعنی گفتمان شادی بهخصوص در دنیای مدرن ماهیتی روانشناسانه دارد و البته قبل از روانشناسان این فیلسوفان هستند که مقدمتر هستند، از سقراط تا به امروز یکی از دستاوردهای فیلسوفان بوده است. در کنار فیلسوفان، عرفا و ادبا نیز نقش بسیار مهمی داشتند در اینکه کمک کنند تا انسانها شادتر زندگی کنند. از فیلسوفان کسی مثل اپیکور ما را به لذت توصیه میکرد، لذت اپیکوری برعکس آن چیزی که در ذهن مردم میآید این نیست که بیشتر بخوریم یا لذتهای مادی را تجربه کنیم، اتفاقاً برعکس، اپیکور میگفت برای اینکه شاد باشید خود را از لذتهای جسمانی آزاد کنید تا به شادی واقعی دست پیدا کنید. فیلسوفان همیشه این دغدغه را داشتند تا آنجایی که حتی نخستین مکاتب فلسفی منسجم ما در مورد شادی بوده است.
از طرف دیگر، یکی از دستورکارهای همواره و همیشگی ادبیات و شعر و عرفان نیز این بوده است که به ما کمک کنند تا شادی را تجربه کنیم. خود متنهای ادبی چه نثر یا نظم به نوعی حاوی تجربهی لذت شادی، تفریح، سرگرمی و به نوعی دست یافتن به متن یا زبانی آرامبخش و شادیآفرین است؛ یعنی ماهیت ادبیات این موضوع را در خود دارد.
مسئلهی شادی در دنیای امروز انسانها
وی ادامه داد: اما مسئلهی امروز شادی چیزی فراتر از نظریهی فلسفه، عرفان، ادبیات و حتی روانشناسی است، به این معنا که تمام آن تلاشهای تاریخی که در اندیشهی انسانی برای شادی انجام شده است عمدتاً جنبههای فردی یا شخصی داشته است؛ یعنی مخاطب همهی آنها این بوده است که ما انسانها بهصورت تکتک و مجزا بتوانیم از راههایی به نوعی تفکر فلسفی یا تجربهی ادبی و زیباییشناختی و در واقع معالجه و درمان روانشناسانه شادی را برای خود ایجاد کنیم. اتفاقی که در دنیای امروز رخ داده است این است که شادی به یک خواست جمعی تبدیل شده است. منظور من از شادی بهمثابهی یک خواست جمعی این است که ما امروزه به این گمان نزدیک شدیم که اولاً خوشبختی، شادی و شادمانی یک حق عمومی است. نه فقط کسانی که سواد دارند و میتوانند به ادبیات دسترسی داشته باشند و نه کسانی که ثروتمند هستند و میتوانند به مددکار و مشاور دسترسی داشته باشند و نه فقط آنهایی که فرهیخته هستند و میتوانند تجربهی صرف عرفانی داشته باشند، بلکه تمام انسانها با هر ویژگیای که هستند در دنیای امروز بخشی از حقوقشان حق شادی، حق خوشبختی و حق رفاه درونی است. از این منظر در واقع وقتی به شادی نگاه میکنیم، در آن تجربهی تاریخی که شادی دارد، دموکراتیکتر و عمومیتر میشود. حالا باید شادی را از منظری نگاه کنیم که زنان، مردان، کودکان، نوجوانان، جوانان، بزرگسالان، فقرا، ثروتمندان و همهی گروههای نژادی و انسانها با هر ویژگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به شادی بهعنوان یکی از حقوق پایه و اساسی زندگی خود دست پیدا کنند. از این منظر شادی بهعنوان یک مقولهی هنری یا یک تجربهی گذرا نیست، چیزی که مثلاً با لبخند زدن یا با موسیقی شاد از نوع هیجانی به دست آید.
این محقق جامعهشناس گفت: شادی بهمثابهی حق -یعنی شادی بهمثابهی یک شیوهی زندگی و یک شیوهی تفکر- باید بهصورت روح و جان جمعی جامعه درآید. با این رویکرد، شادی از یک امر روانشناختی یا ادبی و عرفانی فراتر میرود. علاوه بر این اگر ما شادی را بهمثابهی یک حق عمومی در نظر بگیریم طبیعتاً هم زمینههای شاد زیستن جمعی است و هم راهکارهای رسیدن به شادی، جمعی است. شادمانی بهمثابهی یک حق عمومی چیزی شبیه دموکراسی یا چیزی شبیه به زیبا زیستن در قانون انسانی و برابر است. شادی بهعنوان حق جمعی چیزی شبیه حق زیستن در یک فضای عادلانه و منصفانه است. از این منظر شادی چیزی شبیه به عدالت است. ما همانطور که حق داریم از موهبت آزادی، عدالت، برابری و حقوق انسانی برخوردار شویم، حق داریم یک زندگی شاد، خوشبخت همراه با آرامش و رفاه درونی داشته باشیم. ازاینرو میبینیم که در همهی گروههای علمی یعنی جامعهشناسان، اقتصاددانان، مردمشناسان یا انسانشناسان، مورخان و گروههای دیگر، امروزه در کنار فیلسوفان، ادبا و روانشناسان قرار گرفتهاند.
امروزه دیگر مطالعات شادی Happiness Studies بهعنوان یک دانش بینرشتهای گسترش پیدا کرده است و این موضوع از مباحث تخصصی روانشناسی یا ادبی، عرفانی بیرون آمده است و میبینیم که اقتصاددانان اگر جلوتر از روانشناسان نباشند عقبتر نیز نیستند. از سالهای 2000 به بعد Happiness یکی از دستورکارهای اقتصاد شده است، البته قبل از اینکه اقتصاددانان به آن بپیوندند، جامعهشناسان از سال 1970 به بعد به بحث شادی پیوستند و با گسترش بحث جامعهشناسی عواطف و احساسات در سالهای 1970 بهتدریج بر اهمیت بحث شادی در مطالعات اجتماعی و جامعهشناسی افزوده شد، بهطوریکه جامعهشناسان و اقتصاددانان در کنار روانشناسان قرار گرفتند و در حال صحبت از شادی هستند.
فاضلی در ادامهی بحث شادی بهعنوان یک حق عمومی گفت: همگانی شدن شادی بهمثابه یک حق عمومی باعث شد که علوم انسانی و اجتماعی که وظیفهشان در توصیف و تحلیل زندگی اجتماعی و تلاش برای تحقق آرزوهای جمعی و نیز کمک به بهبود و اصلاح زندگی اجتماعی است، همه به سراغ مفهوم شادی آمدند و در واقع هر دانشی سعی کرده است از زاویههای مختلف دربارهی آن صحبت کند. اگر امروز در اینترنت جستوجو کنید، مفهوم Happiness و Happiness Studies را میبینیم که صدها Hand Book یا کتابهای راهنما و دانشنامههای مختلف در حوزههای مختلف بینرشتهای تولید و انتشار پیدا کرده است.
ریشههای شادی بهمثابهی یک حق عمومی
البته شادی بهمثابهی یک حق جمعی و خواست عمومی ریشه در تحولات زیادی دارد، به نوعی باید گفت یک خبر خوب است ازاینجهت که در نتیجهی تحولات 2 یا 3 قرن اخیر در مدرنیته و توسعهی صنعتی و شهرنشینی و توسعهی فناوریها، گذار از یک جامعه به جامعهی دیگر، وفور و فراوانی و افزایش ثروت و نیز تحولات دیگر در ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی باعث شده است که امروزه عدهی بیشتری از مردم نسبت به شادی بهعنوان یک حق، مطالبه داشته باشند و برای آن مبارزه و تلاش کنند. به همین دلیل زمینههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی برای تحقق این امر یعنی شادمانی بهمثابهی یک حق عمومی به وجود آمده است.
از طرف دیگر شادی بهمثابهی یک حق عمومی ریشه در مجموعهای از بحرانها نیز دارد. بههرحال زندگی انسانی همیشه یک زندگی متناقضی است. اگر پیشرفتهایی باعث شده است که ما مطالبهی شادی داشته باشیم، بحرانهایی نیز هست که شادی را اجتنابناپذیر کرده است؛ مثلاً بحرانهای زیستمحیطی. به تعبیر یک جامعهشناس و نظریهیپرداز آلمانی، ظهور جامعهی پرمخاطره، مخاطرات مصنوعی که خود در حال تولید آن هستیم، اتومبیلهایی که هر روز به آلودگی هوا میافزایند، تصادفاتی که هر روز در حال کشتن انسانها هستند، کارخانههایی که در حال آلوده کردن هوا و دریاها هستند، استرسها و بحرانهایی که زندگی شهری بهویژه کلانشهری روزبهروز ایجاد میکند، بیماریهای روانی، جسمانی و اجتماعی که روزبهروز افزایش پیدا میکند، افزایش خشونتها و بسیاری از مسائل دیگر باعث شده است که ما از مفهوم شادی بهعنوان یک راهبرد برای غلبه بر این بحرانها و مبارزه با آنها استفاده کنیم؛ یعنی مسئلهی شادی اینجا یک راهبرد در بخش توسعه است که توضیح خواهم داد.
بنابراین یک سلسله بحرانهایی نیز وجود دارد که همهی جوامع نه فقط کشورهایی مثل ایران یا کشورهای درحالتوسعه، بلکه کشورهای توسعهیافتهی صنعتی و در واقع اصطلاحاً جهاناول را نیز با آن روبهرو ساخته و مطالبهگر آن است. این بحرانها فقط جنبههای مادی زندگی (جنبههای عینی که اشاره کردم) مثل بحران محیط زیستی را دربرنمیگیرد، بلکه جنبههای اجتماعی را نیز با خود همراه کرده است؛ مثلاً افزایش نابرابریهای اجتماعی. درست است که فراوانی بیشتر شده است و کالاهای بیشتری در اختیار انسانها قرار گرفته است، اما در واقع نابرابریها را نیز بیشتر فراهم کرده است یا حداقل اینکه احساس نابرابری بسیار بیشتر از هر زمانی در تاریخ به وجود آمده است؛ چون امروزه انسانهای بیشتری نسبت به زندگی و جامعهی جهانی خود آگاهی دارند. مقایسهی افراد یا توانش تطبیقی افراد افزایش پیدا کرده است، در نتیجه افراد به سادگی نمیتوانند احساس برابری کنند.
مفهوم معنویت نسبی یا فقر نسبی روزبهروز در حال بیشتر شدن و تشدید شدن است. بسیاری از افراد طبقهی متوسط بیشتر از فقرا احساس فقر میکنند یا احساس محرومیت نسبی دارند. علاوه بر این، مسئلهی نابرابریهای اجتماعی، مسئلهی بحرانهای معنایی در جامعهی جدید نیز است. تنهایی انسان در قرن 21 در حال تشدید شدن است، مثل فروپاشی خانواده و بحرانهایی که بهاصطلاح مدرنیته آن را ایجاد کرده است.
بههرحال اگر این گزارهی نیچه را جدی بگیریم که «خدا مرده است»، در آن صورت به تعبیر پیتر برگر ما با یک ذهن بیخانمان روبهرو خواهیم بود، ذهنی که خانهی تاریخی و فرهنگی و نیز آن ذهن دیرین خود را فروپاشیده میبیند و در نتیجه نیازمند به نیرویی معنابخش برای داشتن یک زندگی است. به همین دلیل مسئلهی شادی، ریشه در ابعاد فرهنگ مدرن نیز دارد. آنجاهایی که به تعبیر تری ایگلتون در کتاب معنای زندگی که اخیراً به فارسی هم ترجمه شده است -ترجمهی بینظیر عباس مخبر- در واقع پرسش از معنای زندگی، یک پرسش بسیار جدی در قرن 21 است. در پاسخ به این پرسش یکی از استراتژیها و راهبردها مسئلهی شادی است، شادی راهبردی برای تولید معنا هم در نظر گرفته میشود.
چالشهای مفهومی در مقابل شادی
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ادامه افزود: من میتوانم ساعتها بحث کنم که چرا ما اصلاً باید در مورد شادی صحبت کنیم. مسئلهی شادی آن معنای عامیانه کمدی طنز نمایشی و لبخندهای مجریان تلویزیونی نیست، اتفاقاً یکی از نکاتی که ضرورت دارد در مورد شادی صحبت کنیم رسیدن به یک درک واقعبینانه و اجتماعی و نیز فهم شادی بهمثابه ضرورت اجتماعی در دنیای امروز است. ما باید تا حدودی به یک مبارزهی جدی فکری با برداشتهای تقلیلگرایانه از مفهوم شادی بپردازیم. شادی بهویژه در جامعهی ما در سالهای اخیر با چالشهای مفهومی جدی روبهرو شده است. از سویی دیگر در یک نگاه بنیادگرایانهی مذهبی، عدهای اگرچه اکثریت نبودند، تلاش کردند تا از شادی مفهومزدایی کنند، عدهای دیگر هم تلاش کردند تا مفهوم شادی را بهعنوان یک عامل روانشناختی که میتوان با اندکی موسیقی شاد یا با مطربی و طنز و شوخیهای تلویزیونی آن را توضیح داد و تولید کرد، توصیف کنند؛ یعنی مفهوم شادی را بهعنوان یک هیجان گذرا که میتوانند رسانهها آن را تولید کنند، تعریف کردند. این هم یک برداشت کاملاً نادرست از مفهوم شادی بهمثابهی یک حق جمعی و یک امر اجتنابناپذیر و مشروع اجتماعی است.
وی ادامه داد: از طرف دیگر، شادی در ایران با بحران شناختی نیز روبهرو است، در واقع ما با فقر دانش در مورد شادی روبهرو هستیم. اگر از مثلها و ضربالمثلها و اشعار خیام و آن دانش عامیانهای که در مورد شادی داریم و نیز دانشی که روانشناسی بازاری تولید کرده است، بگذریم، با دست پُری روبهرو نخواهیم بود. به لحاظ معرفتی و شناختی، در دنیای امروز ما از نظر علم و مطالعات شادی با کمبود روبهرو هستیم. به همین دلیل است که معتقدم کمکم جامعهشناسان، روانشناسان اجتماعی، اقتصاددانان و نظریهیپردازان اجتماعی ما باید آماده شوند تا دانش لازم و ضروری در مفهوم شادی را تولید کنند. این همهی بحث اول بود که اگر شادی را بهعنوان یک خواست جمعی در نظر بگیریم با چه توجیهات و تفسیرهایی میتوانیم روبهرو باشیم.
شادی بهمثابه یک مفهوم انتقادی گفتمان توسعه
فاضلی در ادامه گفت: اما ضرورت و نکتهی دوم، «شادی بهمثابه یک مفهوم انتقادی گفتمان توسعه است». بحث من در اینجا این است که اولاً من نمیخواهم بحثهای تکنیکی و فنی در مورد توسعه ارائه دهم؛ یعنی بگویم فرمولها و راهبردهای گوناگون برای مثلاً ارتقای تولید یا بهبود صنعت یا حل مشکل مسکن یا کاهش تورم یا افزایش فرصتهای شغلی چیست. آنها معمولاً بحثهایی بسیار سادهای است که وقتی از توسعه صحبت میکنیم به ذهن متبادر میشود و همهی کسانی که کارشناس توسعه هستند فرمولی باید به ما پاسخ بدهند که اگر میخواهید در مورد شادی بهعنوان دال مرکزی گفتمان توسعه صحبت کنید، بگوییم که شادی چگونه فرصت شغلی ایجاد میکند، یا شادی چطور میخواهد بحران مسکن را حل کند... من اصلاً نمیخواهم از این زاویه موضوع را مطرح کنم هرچند این موضوعات نیز پاسخ دارد. من میخواهم امروز به یک رویکرد و چشماندازی اشاره کنم که اگر روی آن توافق کردیم بعداً من و دیگرانی که در این حوزه کار میکنیم باید به این پرسشها برسند و در بافت جامعهی ما پاسخ بدهند. اگرچه در دانش جهانی که تولید شده است همهی اینها بحث شده است و بسیار گسترده تحت عنوان economy of Happiness (اقتصاد شادی) بحث کردند، ولی موضوع بحث من این ابعاد نیست، موضوع بحث امروز من این است که گفتمانهای توسعه که تا به حال مطرح کردیم که به آن اشاره خواهم کرد با تناقضها و مشکلات جدی روبهرو هستند و آن تناقضات، بحرانها و چالشهایی است که ما را میرساند به اینکه ما بخواهم به شادی بهعنوان دال مرکزی گفتمان توسعه بپردازیم و جانشین دالها و نشانهها یا مفاهیم دیگر بکنیم که در ادامه توضیح خواهم داد.
شروع گفتمان توسعه در جهان
این محقق جامعهشناس اشاره داشت: داستان از سالهای 1974 شروع شد، زمانی که یک روانشناس و اقتصاددانی به نام «ریچارد استنلی» 37 کشور را مقایسه کرد و از مقایسهی خود پارادوکس و معمایی را مطرح کرد که معروف شد به «پارادوکس ریچارد استنلی». پارادوکس این بود که لزوماً افزایش ثروت، نرخ رشد، تولید ناخالصی ملی، درآمد و سرانهی ملی به بهبود زندگی و احساس شادی به خوشبختی جوامع و گروهها نمیانجامد و از آنجا بود که هم اقتصاددانان و هم روانشناسان مطالعات گستردهای را آغاز کردند. پرسروصداترین گزارشی که بعد از استنلی منتشر شد گزارش کتاب «تحول فرهنگی در جوامع صنعتی» از «اینگل هارت» بود، این کتاب گزارش از 40 کشور جهان بود. هارت پژوهش خود را در سال 1980 میلادی انجام داد و نشان داد که کشورها تا یک حدی از درآمد، احساس رضایت از زندگیشان بالا میرود، ولی از یک حد به بعد، رضایت از زندگی افراد سیر نزولی دارد. مقایسهای که او انجام داده بود مثلاً بهطور مشخص این بود که در بسیاری از کشورهایی که تا 10 هزار دلار درآمد سرانه دارند در سالهای 80 میزان رضایت از زندگیشان برابر است با کشورهایی که 20 هزار دلار درآمدِ سرانهی آنها است؛ یعنی درآمد که از 20 هزار دلار بالاتر میرود میزان رضایت از زندگی در آن کشورها پایین میآید و بهمراتب کمتر از آن کشورهایی میشود که درآمد 10 هزار دلاری دارند.
این پژوهش نشان میداد که رضایت از زندگی در جوامعی با سرانهی تولید ناخالصی ملی کمتر از 700 دلار، 12 درصد بیشتر از کشورهایی با سرانهی تولید ناخالص ملی بالاتر از 18 هزار دلار است. این گزارش انعکاس جهانی وسیعی پیدا کرد به خاطر اینکه یک نکتهی خیلی مهم داشت، اینکه مواظب باشیم پول و ثروت خوب است فقط تا یک حدی آن هم تا قانون بازدهی نزولی.
فاضلی ادامه داد: قانون بازدهی نزولی یعنی ما وقتی گرسنه هستیم یک پرس غذایی که میخوریم صددرصد به ما لذت میدهد و تمام کالری آن جذب بدن میشود، اما اگر 2 پرس بخوریم نه تنها لذت ندارد بلکه ما را بیمار میکند. این امر در مورد کل جامعه و اقتصاد صدق میکند. تا زمانی که نیازهای اولیه تأمین نشده است رشد اقتصادی، تولید ناخالصی ملی، رشد درآمد سرانهی ملی، شادی، آرامش و لذتی را به وجود میآورد، ولی از یک حدی به بعد، افزایش ثروت، بحرانهای اجتماعی، بحران نابرابریها و اشکال گوناگون بحرانهای دیگری که امروزه تحت عنوان مصرف از آن نام میبرند را دامن میزند و نیز اشکال گوناگون خشونتها، تضادهای اجتماعی، بحرانهای محیط زیستی و بسیاری از بحرانهای دیگری که در نتیجهی مازاد ثروت در جامعه به وجود میآید را باعث میشود. البته داستان فقط مسئلهی معما و پارادوکس استنلی نیست، مسئله خیلی وسیعتر است.
انواع دیدگاههای شادی
او در ادامه به دیدگاههای شادی پرداخت و گفت: در یک طبقهبندی سادهشده، دیدگاههای نسبت به شادی را به 3 دسته تقسیم کردم: دیدگاه شناختی، عاطفی و ترکیبی.
دیدگاه شناختی (approach) عبارت است از «گرایش مثبت به کلیت زندگی»، اینکه ما در واقع چه نوع ارزیابی از کلیت زندگی، جامعه، تاریخ و فرهنگ خودمان داریم. شناختی به این دلیل که تابع تجزیه و تحلیلها و درک عقلانی ما از وضعیت کلی زندگی است. منظور از وضعیت کلی زندگی یعنی ارزیابی که ما از فرایندهای جمعی و موقعیتمان در کلیت زندگی اجتماعی و نیز تمامیت زندگی داریم؛ بهطور مثال، ممکن است من امروز برای یک لحظه به دلیل موفقیت یا پولی که به دست آوردم یا به دلیل تجربهی هیجانانگیزی که از یک کمدی یا شنیدن یک موسیقی به دست آوردم، خوشحال باشم، اما این ارزیابی من از شادی نیست؛ چون همان جا اگر از من بپرسند که در یک فضای عقلانی شدهای، نظر شما در مورد زندگی چیست، بگویم من نظر خوشبینانهای ندارم؛ چون وقتی به کل جامعه نگاه میکنم، میبینیم فضا خوب نیست. به همین دلیل شادی یا خوشبختی در مفهوم «شناختی»، شناختی است که ما در ارزیابی کلیت زندگی ارائه میکنیم که آن را ممکن است مطلوب یا نامطلوب بدانیم.
دیدگاه دوم که روانشناسان روی آن خیلی بیشتر کار کردهاند، شادی را یک امر عاطفی (Emotional) میداند و آن را یک تجربهی عاطفی ناب بهحساب میآورد. در این دیدگاه در واقع لزوماً ارزیابی زندگی وجود ندارد، بلکه حالتهای عاطفی است که ما بهعنوان شادی از آن نام میبریم، مثل حالت خوشی و سرور، آرامش خیال، خلق مثبت، احساس توانمندی، سبکبالی روح، امیدواری و لذتهای دیگر.
اما آن چیزی که امروز اقتصاددانان، جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی عموماً روی آن اتفاقنظر دارند یک برداشت ترکیبی است. این 2 شاخص که اولی را با شاخص «رضایت زندگی» میسنجند و دومی را با ابزارهای روانشناسانه مطالعه میکنند را مبنای شادی یا شادمانی قرار میدهند. البته وقتی محققان حوزهی شادی میخواهند تلفیق این 2 رویکرد را بحث کنند طبیعتاً به سراغ این میروند که چگونه این امر به دست میآید؛ مثلاً رضایت زندگی بهعنوان یک امر جمعی چگونه به وجود میآید؛ مثلاً حس خوب زندگی را اگر بهعنوان یک امر پایدار و جمعی ببینیم با خواندن یک شعر یا گوش دادن به یک آهنگ به دست آمدنی است یا خیر؟ پاسخ منفی است. برای همین بیان میشود شادی بهعنوان یک امر جمعی مستلزم این است که به مجموعه عوامل و زمینههای مولد شادی و شادمانی توجه کنیم. این عوامل خیلی گسترده هستند؛ مثلاً مفهوم سرمایهی انسانی، شرایط مادی، بافت اجتماعی، قدرت انتخاب و کنترل فرد در زندگی اجتماعی مفاهیم اصلی هستند که در مطالعات شادی در حال کار شدن است و هریک از این مفاهیم، ابعاد گوناگونی دارد و حاصل تحولات و راهبردهای متعددی است که به وجود آمده است.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: ما در یک تجربهی تاریخی گسترده اکنون به فهمهای عمیقتری از عوامل و زمینههای مولد شادی رسیدهایم، عواملی که هم جنبهی مادی و هم جنبهی غیرمادی و نیز فرامادی دارند. عوامل مادی مثل رضایتمندی از درآمد (که البته اشاره به قیدوبندهای آن شد)، امکانات خانوادگی، سلامت، وضعیت سیاسی، امنیت، سلامت روانی و خیلی مفاهیم دیگر.
ادامه دارد...
نظر شما